نمیدونم شاید تقدیرم اینه

که هر روز و شبم آشوب باشه

که هر شب جای گرمای لبِ تو

رو لبهام شیشه ی مشروب باشه..


نمیدونم شاید تقدیرم اینه

شاید باید از این احساس رد شم

شاید باید یه عمر و بی تو سَر کرد

شاید باید نبودت رو بلد شم...


میونِ جنگِ چشمای تو با من

یه سربازِ بدونِ  هفت تیرم

همیشه این منم که کم میارم

همیشه این منم که کُشته میشم..


جنون پشت شعرام دیدنی نیست

یه اعدامیِ پای چوبِ دارم

من اون شاعره ی پاپتی ام که

واسه چشمات ترانه ای ندارم...


(ز.فرهادی)


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد